به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛شهید سید مصطفی موسوی، جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم که در سن ۲۰ سالگی، به عنوان بسیجی تکاور به سوریه اعزام شد و در روز بیست و یکم آبان سال ۱۳۹۴، در شهر حلب سوریه به شهادت رسید.
شهید سید مصطفی موسوی را که به عنوان جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم میشناسند، به همگان ثابت کرد که جنگیدن با دشمنان اسلام، سن و سال نمیشناسد بلکه شجاعت و قلبی مطمئن به وعده خداوند میخواهد که همه درد ها و رنج ها را به جان بخرد و برای رضای خدا از همه چیز خود بگذرد.
«شهید سید مصطفی موسوی» روز پنج شنبه ۱۸ آبان ۱۳۷۴ به دنیا آمد و در پنج شنبه ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۴ و تنها ۳ روز پس از قدم گذاشتن به سن ۲۰ سالگی، در سوریه، جام شهادت را نوشید. مصطفی که از نسل دهه ۷۰ بود، بر خلاف خیلی از هم نسلهایش، خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد و با معرفتی که با مطالعه فراوان و گوش به فرمان رهبر بودن به دست آورده بود، به خیل عظیم آسمانیانی شتافت که نزد خدا روزی می خورند. شیفته شهید بابایی بود و از وقتی با این شهید آشنا شد شوق پرواز درونش، شعله ور شد
«زینت سادات موسوی» با وجود داغی بزرگ بر سینه، مثل اکثر مادران شهدا، چهرهای صبور و آرام دارد. او با متانت خاصی از تنها پسرش که حالا در جمع کاروان شهدای مدافع حرم است، سخن میگوید. گفتگوی تفصیلی تسنیم با مادر شهید سید مصطفی موسوی را در ادامه میخوانید:
کودکی های شهید
ایشان هیچ وقت دوست نداشت در کوچه بازی کند و پدرش اصرار داشت که در کوچه با هم سن و سالهایش بازی کند تا اخلاق مردانه پیدا کند، اما او خیلی زود به خانه بر میگشت.
من همیشه همبازی بچهها بودم. وقتی۳ یا ۴ ساله بود، گِل بازی را خیلی دوست داشت. با دستهای کوچکش خاک را الک میکرد و برایش گِل درست میکردم و با آن شکلهای مختلفی درست میکرد. قبل از این که به مدرسه برود، به پدرش گفته بود برایش اره مویی، چسب و چوب بخرد و با صبر و حوصله زیادی که از همان بچگی داشت، وسایل مختلفی میساخت.
در مدرسه چگونه شاگردی بود؟
در مدرسه جزء دانش آموزان زرنگ و مودب بود و هیچ وقت نمره کمی نگرفت و اکثر اوقات، معدلش ۲۰ بود.
در درس خواندن با خواهرش رقابت میکرد و اگر نمره کمتری از او میگرفت، ناراحت میشد. هیچ وقت در درس خواندن به او کمک نکردم، چون بدون اتکا به من درس میخواند و در درسهایش هم بسیار منظم بود و برنامهریزی داشت. مصطفی در دبیرستان «۱۸ حافظ» که نزدیک منزلمان است، رشته ریاضی فیزیک میخواند.
در این دوران هم درسهایش بسیار عالی بود و مدیر و معلمهایش از او راضی بودند. برخی از هم شاگردیهایش بعد از بیرون آمدن از مدرسه سیگار میکشیدند و من نگران این موضوع و پسرم بودم ولی مصطفی میگفت مامان با خدا باش و ناراحت من نباش. همیشه در مدرسه، عضو بسیج بود.
خلق و خو و اعتقادات شهید موسوی
چند سال پیش، شناسنامهاش را به من نشان داد تا اگر به سن تکلیف رسیده، شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کند. گفتم نمیتوانم خیلی دقیق این موضوع را مشخص کنم، پیش امام جماعت مسجد محل برو و سوال کن. همین کار را کرد و متوجه شده بود به سن تکلیف رسیده است و از همان روز نمازهایش را میخواند و مقلد حضرت آقا بود.
به دلیل این که لاغر و ضعیف بود، هیچ وقت من و پدرش او را مجبور به روزه گرفتن نکردیم و حتی سال اول، او را برای خوردن سحری بیدار نمیکردیم، اما وقتی دیدم با وجود ضعف شدید، بدون سحری روزه میگیرد، از آن زمان به بعد هنگام سحر او را بیدار میکردم که به من میگفت با این کار ثواب زیادی میبری.
به نماز خواندن و روزه گرفتن بسیار مقید بود. حتی تابستانها که سرکار میرفت و گچ کاری یا کار نقاشی میکرد، روزههایش را میگرفت. البته پارسال و امسال را به دلیل حضور فشرده در بسیج، سرکار نرفت.
به ظاهرش بسیار رسیدگی میکرد که همیشه مرتب باشد. حتی وسایل اتاقش هم همیشه مرتب و منظم بود. همرزمانش در سوریه هم تعریف کردند در آنجا هم بسیار منظم بوده است.
از چه سنی سر کار میرفت؟
تابستان سال اولی که سرکار رفت، ۱۶ ساله بود و به همراه پسرخاله اش رنگ کاری وسایل چوبی انجام می دادند و تا ۱۱ شب سر کار، میماند. یک شب آمد و گفت من نذر کرده بودم اولین حقوقم را برای شما، بلیط مشهد بخرم که اول راضی نشدم، ولی پسرخواهرم هم برای خواهرم خریده بود و چهار نفری مشهد رفتیم که خیلی خوش گذشت.
از چه زمانی تصمیم گرفت به سوریه برود؟
بعد از گرفتن دیپلم، در مسجد بابالحوائج محله فعالیت داشت و به مجموعه هوابرد برای آموزش و تمرین میرفت. سرآغاز زمزمههای سوریه رفتن هم از جمع بچههای همانجا شروع شد. هیچ گاه از کارهایی که انجام میداد حرفی نمیزد. من خیلی حرفهایش را در مورد سوریه رفتن، جدی نمیگرفتم و فکر هم نمیکردم که برود. من به شدت به مصطفی وابسته بودم و او این را میدانست.
خانهای که در آن زندگی میکنیم، اجارهای است و سال گذشته، قبل از این که به منزل جدیدمان بیاییم، با سیخهای چوبی کباب، چراغ خواب درست کرده بود که نورپردازی بسیار زیبایی داشت. من آن را خیلی دوست داشتم و وقتی متوجه علاقه ام شد، آن را در وسیلههای دورریختنی گذاشت ولی بدون این که متوجه شود، آن را برداشتم و در ویترین منزلمان قرار دادم. یک روز دیدم چراغ خواب، نیست.
مصطفی آن را دور انداخته بود. به من گفت سعی کن دلبستگی نداشته باشی و از مال دنیا دل بکن. به نظرم، مصطفی آن را دور انداخته بود تا وابستگی من به خیلی مسائل کم شود و در نبودش، خاطره زیادی از او نداشته باشم و کمتر غصه بخورم.
حتی تابستان امسال، بسیاری از عکسهایش را پاره کرد که علتش را زشت بودن آنها میدانست. ولی در واقع میخواست کمترین خاطره را برای ما به جا بگذارد.
خیلی اهل عکس انداختن نبود و حتی در سوریه هم، خیلی کم عکس انداخته بود. یکی از همرزمانش گفت که به سختی توانسته چند عکس از او بیاندازد و برای راضی کردنش به مزاح به او گفته بود چند تا عکس بگیر تا اگر شهید شدی، عکست را داشته باشیم.
عاشق شهید بابایی بود
مادر شهید موسوی با اشاره به اینکه فرزندش هر سال از دانشآموزان ممتاز مدرسه بود میگوید: «اصلاً اهل بیرون رفتن و گردش و تفریح نبود تا وقتی که عاشق تفکرات شهید بابایی شد و مرتب در اینترنت اطلاعات و خاطرات مربوط به شهید بابایی را پیدا میکرد و میخواند و فیلمهای مربوط به او را میدید.
دیپلمش را که گرفت در دانشگاه دولتی واحد بیرجند در رشته فیزیک اتمی قبول شد، اما نرفت و سال بعد در رشته فیزیک دانشگاه دولتی دامغان و در رشته مکانیک دانشگاه آزاد قبول شد و ترجیح داد در رشته مکانیک که دوست داشت ادامه تحصیل دهد، پس از آنکه در دانشگاه آزاد واحد تهران غرب ثبتنام کرد، میخواست بعد از برگشت از سوریه ادامه تحصیل دهد که دیگر برنگشت.
چه کسی به او انگیزه حضور در میان مدافعان حرم حضرت زینب(س) را میداد؟
شهید بابایی و مطالعه زیادی که درباره اسلام و شهادت داشت، باعث شده بود تا مصطفی انگیزه پیدا کند، به قدری که با آگاهی کامل، قدم در این راه گذاشت و جوانترین شهید مدافع حرم آل رسول الله(ص) شد. هر وقت به من میگفت: «رضایت بده تا به سوریه بروم»، میگفتم: «اجازه بده سنت کمی بیشتر شود» که میگفت: «شیطان در کمین ماست و از آن نباید غافل بشویم، چه تضمینی میکنی که چند سال دیگر، من همین آدم باشم.» در واقع نمیخواست تغییر کند و دوست داشت پاک از این دنیا برود.
[…] شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی […]
درود بر تمامی مدافعان حرم…
شادی روح شهید وتمامی شهدای مدافعان حرم…صلوات