🌾آخرین لحظات خداحافظی پسرم علیرضا از منزل بود
به چشمان و لبان پسرم نگاه می کردم که چه می بیند یا چه می گوید.
خودم تجربه زیادی از شهدای دفاع مقدس را در دیدار آخرین لحظات داشتم.
من درچشمان و کلام پسرم شهادت را می دیدم و به یقین رسیده بودم.
به پسرم گفتم که من در این سفر شما برگشتی را نمی بینم.
💫علیرضا لبخندی زد و گفت: پدر و مادر و… دعایم کنید تا به این فیض عظیم برسم.
من به او گفتم: پسرم، حتما دستان ما را بگیرید تا ما جامانده ها هم به شهیدان ملحق شویم.
💫او رفت تا خبر شهادتش در روز ۱۷ اردیبهشت ۹۵ بما رسید.
حال پس از ۳۲ ماه جاویدالاثری به دیدارمان بازگشت، تا ایرانمان و استان مان و شهرمان را معطر به حضورش نماید.
خدایا راضی به رضای توییم و این هدیه را از ما بپذیر…
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم🌹
اضافه کردن نظر