❣ خــاطــرات_شهــدا
✍روزی در پایگاه شهید بهشتی اهواز در واحد اطلاعات و عملیات در حال استراحت بودیم که شهید نعیمی وارد شد، همه بچه های اطلاعات خسته و در حال استراحت بودند، یک لحظه چشمانم را باز کردم که دیدم شهید نعیمی میرود کنار تک تک بچه ها و پتو روی بچه ها پهن میکرد و پتوهای زیر سرشون را مرتب میکرد تا راحت بخوابند .
و بعد دیدم رفت گوشه ای نشست و شروع کرد به خواندن قرآن، من بلند شدم و برایش آب خنکی آوردم، وقتی آب را به دستش دادم آنقدر از من عذر خواهی کرد که من حسابی شرمنده شده بودم.
🌷 شهید_حجتالله_نعیمی
✔️ راوی:محمدزاده -همرزم شهید (منبع:سفیر هراز)
اضافه کردن نظر