نیست بیداری دراین خواب زمستانی ما
چه مکافاتی شده شبهای هجرانی ما
رودها از درد ناشکری به خشکی میرسند
خشک شد از معصیت چشمان بارانی ما
نیست گرچه بین ما یاد پریشانی او
هست آقا دم به دم یاد پریشانی ما
یوسف آمد سمت مصر و شد عزیز مردمش
کور شد از دوری اش یعقوب کنعانی ما
خانه ی مارا چه بهتر بیت الاحزانش کنند
میزبان وقتی نمی آید به مهمانی ما
مثل قرآن قرن ها تنهای تنها مانده است
ای مسلمانان چه شد موعود قرآنی ما
در پی اش تا کربلا رفتیم و زیر سایه اش
از حسین آغاز شد این سیر عرفانی ما
سیدپوریاهاشمی
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
اضافه کردن نظر