سئو
برزگران/a>
تبلیغات
طراحی سایت
فلبوتومی
خشکشویی
تصفیه آب
اجاره تجهیزات نمایشگاهی

یک جوان ۲۳ ساله در دفترچه خاط

یک جوان ۲۳ ساله در دفترچه خاطرات دوران جنگ اینطور نوشته

برای گشت شبانه ما را برده بودند خسته و کوفته آمدم، فکر کردم یک چرتی می‌زنم، بعد بیدار می‌شوم و نمازم را می‌خوانم، بر اثر خستگی زیاد خوابم برد دیدم ساعت از نیمه‌شب گذشته و نمازم قضا شده است سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم که چرا نمازم قضا شد، خود را ملامت کردم و حالت اندوه تا یک هفته دست از سرم برنداشت

شهید حسن باقری

اضافه کردن نظر

محبوب ترین

بشترین دیدگاه ها