سفره را جمع نکن، آمدهام، پشت درم
من همان بیسر و سامان شدهی خون جگرم
با تو مأنوس شدم، خوب رفیقی هستی
چقدر حرف زدم با تو ز شب تا سحرم
دست مردم همه پُر، دست من اما خالیست
کاسهام را به کجا غیر همین در ببرم
بعد از این دست تو باشد دل و چشمم یارب
نکند باز بیفتد به گناهان نظرم
شب آخر نکند قهر کنی، میمیرم
وای اگر دست نوازش نکشی روی سرم
وداع با ماه مبارک رمضان
الهی العفو
️
اضافه کردن نظر